در پس یک سکوت تکراری خنده های همیشه اجباری
میتراود به گونه ام اشکی قطره هایی ز جنس تنهایی
جمله ها هم زمانشان گم شد فعل های همیشه اخباری
میروم،می نشینم،می گریم گریه های همیشه پنهانی
حالم امروز مثل دریاییست تشنه ی موج های طوفانی
در وجودم تلاطم دریا در نگاهم کویر بارانی
رفتی و نور آسمان کم شد گشت تاریک قرص نورانی
یک دمم اشک و یک دمم آه است آه از این زندگی الزامی
درک این روز ها چه دشوار است درک این لحظه های توخالی
مــیــروی در مسـیر و میـدانم نیست در قلب تو پشیمانی
خانه ی خاطرات کـمرنگم میرود زود رو به ویرانی
من فـرامـوش میـشوم کم کم همچو یک آه سرد طولانی
لیک در قلب من تو جاویدی گر چه میدانم و نمیدانی
نظرات شما عزیزان: